نام : شـاهـرخ ضـرغـام
نام پدر : صدرالدین
تاریخ تولد : ۱۳۲۸
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه 1359
محل شهادت : آبادان
شاهرخ پیش از انقلاب به جاهلی و لات گری معروف بود و برای خود برو بیایی داشت. در چند مسابقهٔ کشوری کشتی فرنگی مقام آورد. پیش از انقلاب حتی ساواک از او و چند لات دیگر خواستهبود در سرکوب مردم شرکت کنند.اما پس از انقلاب تغییر رویه داد و تــوبـه کرد و در جنگ کشته شد. از وی بعنوان «حُــر انقلاب» نام برده میشود..
از کودکی از جثه ای قوی برخوردار بود اما زورگو نبود. یکبار آموزگارش توی گوشش زد و او هم او را کتک زد و اخراج شد.
ماه رمضان روزه میگرفت و نماز میخواند. محرم و صفر شراب نمیآشامید. سیگاری نبود و سیگار نمیکشید. به فقیران بسیار کمک میکرد و گاهی حاتمبخشیهایی میکرد. یکبار در زمستان دستهای اسکناس با کاپشن گرانش را به گدایی داد. به سیدها و روحانیان نیز احترام میگذاشت.
باری که پاسبان شهربانی بار میوهفروشی بر گاری را زمین ریخته به او ناسزا گفتهبود باش درگیر شد و شهربانی پس از تحقیق آزادش کرد.
یکبار در کاباره دید زنی که شوهرش مرده آمده آنجا تا کار کند، برایش خانهای اجاره کرد و خرجیشان را میداد.
نزدیک انقلاب با تـوبـه کردن متحول شد و به انقلاب پیوست. پس از انقلاب نیز کمک شایانی به انقلاب کرد. در درگیریهای استان کردستان، درگیریهای لاهیجان، خوزستان با گروه خلق عرب، قصرشیرین فرماندهی دسته (ارتش) و گروهانهای داوطلب مردمی را بر دوش داشت. عراقی ها برای سرش جایزه گذاشته بودند ، گوینده عراقی می گفت: این آدم شبیه غول می مونه. اون آدمخواره هر کی سر این جلاد رو بیاره یازده هزار دینار جایزه می گیره!!
در جنگ فرمانده گروهان دستهٔ پیشرو از گروهان فداییان اسلام را به دوش داشت. در عملیات پاکسازی جادهٔ آبادان-ماهشهر گلولهٔ تیربار تانک به سینهاش خورد و شهید شد آن هم شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم. نه شهرت نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر ، اما یاد او زنده است. یاد او نه فقط در دل دوستان بلکه در قلوب تمامی ایرانیان زنده است. او مزار دارد. مزار او به وسعت همه خاک های سرزمین ایران است.
نام پدر : صدرالدین
تاریخ تولد : ۱۳۲۸
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه 1359
محل شهادت : آبادان
شاهرخ پیش از انقلاب به جاهلی و لات گری معروف بود و برای خود برو بیایی داشت. در چند مسابقهٔ کشوری کشتی فرنگی مقام آورد. پیش از انقلاب حتی ساواک از او و چند لات دیگر خواستهبود در سرکوب مردم شرکت کنند.اما پس از انقلاب تغییر رویه داد و تــوبـه کرد و در جنگ کشته شد. از وی بعنوان «حُــر انقلاب» نام برده میشود..
از کودکی از جثه ای قوی برخوردار بود اما زورگو نبود. یکبار آموزگارش توی گوشش زد و او هم او را کتک زد و اخراج شد.
ماه رمضان روزه میگرفت و نماز میخواند. محرم و صفر شراب نمیآشامید. سیگاری نبود و سیگار نمیکشید. به فقیران بسیار کمک میکرد و گاهی حاتمبخشیهایی میکرد. یکبار در زمستان دستهای اسکناس با کاپشن گرانش را به گدایی داد. به سیدها و روحانیان نیز احترام میگذاشت.
باری که پاسبان شهربانی بار میوهفروشی بر گاری را زمین ریخته به او ناسزا گفتهبود باش درگیر شد و شهربانی پس از تحقیق آزادش کرد.
یکبار در کاباره دید زنی که شوهرش مرده آمده آنجا تا کار کند، برایش خانهای اجاره کرد و خرجیشان را میداد.
نزدیک انقلاب با تـوبـه کردن متحول شد و به انقلاب پیوست. پس از انقلاب نیز کمک شایانی به انقلاب کرد. در درگیریهای استان کردستان، درگیریهای لاهیجان، خوزستان با گروه خلق عرب، قصرشیرین فرماندهی دسته (ارتش) و گروهانهای داوطلب مردمی را بر دوش داشت. عراقی ها برای سرش جایزه گذاشته بودند ، گوینده عراقی می گفت: این آدم شبیه غول می مونه. اون آدمخواره هر کی سر این جلاد رو بیاره یازده هزار دینار جایزه می گیره!!
در جنگ فرمانده گروهان دستهٔ پیشرو از گروهان فداییان اسلام را به دوش داشت. در عملیات پاکسازی جادهٔ آبادان-ماهشهر گلولهٔ تیربار تانک به سینهاش خورد و شهید شد آن هم شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم. نه شهرت نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر ، اما یاد او زنده است. یاد او نه فقط در دل دوستان بلکه در قلوب تمامی ایرانیان زنده است. او مزار دارد. مزار او به وسعت همه خاک های سرزمین ایران است.
Commenti
Posta un commento